این نکته را وقتی غنچه بودم فهمیدم :

تا لب به خنده وا نکنی گل نمی شوی

این نکته را وقتی غنچه بودم فهمیدم :

تا لب به خنده وا نکنی گل نمی شوی

به وفاتم گذری کن ...

مرجانِ لبِ لعلِ تو، مر جانِ مرا قوت
یاقوت نَهَم نامِ لبِ لعلِ تو یا قوت؟


قربان وفاتم به وفاتم گذری کن

تا بوت مگر بشنوم از رخنه تابوت

نظرات 4 + ارسال نظر
دوست جمعه 23 تیر 1391 ساعت 20:48

شاعر:
شاطر عباس صبوحی

با تشکر از دوست عزیزمون

دوست جمعه 23 تیر 1391 ساعت 20:50

از یاد رفته (سیمین بهبهانی)

رفتیم و کس نگفت ز یاران که یار کو؟

آن رفته ی شکسته دل بی‌قرار کو؟


چون روزگار غم که رود رفته‌ایم و یار

حق بود اگر نگفت که آن روزگار کو؟


چون می‌روم به بستر خود می‌کشد خروش

هر ذرّه‌ی تنم به نیازی که یار کو؟


آرید خنجری که مرا سینه خسته شد

از بس که دل تپید که راه فرار کو؟


آن شعله‌ی نگاه پر از آرزو چه شد؟
وان بوسه‌های گرم فزون از شمار کو؟


آن سینه یی که جای سرم بود از چه نیست؟

آن دست شوق و آن نَفَس پُر شرار کو؟


رو کرد نوبهار و به هر جا گلی شکفت

در من دلی که بشکفد از نوبهار کو؟


گفتی که اختیار کنم ترک یاد او

خوش گفته‌ای ولیک بگو اختیار کو؟

بسیار زیبابود مرسیییییییی

دل پاک چهارشنبه 28 تیر 1391 ساعت 11:03

بسیار لایک، کلا حظ کردم

ناقابله

فرشته پنج‌شنبه 29 تیر 1391 ساعت 16:36 http://houdsa.blogfa.com

ایول...

دم شما گرم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد