باز اومدم اینجا حرفای دلمو بنویسم ، کلیک کردم تو عنوان یادداشت، عنوان این پستو خودت نوشته بودی ، تو همین کامپیوتر، یک سال و نیم پیش ... خیلی دلتنگم ... دلتنگ اون روزا ... نمی دونم چی شد، هنوزم باورم نمیشه... کلن نمی دونم! حتا نمی دونم این چیه که نمیذاره ازت متنفر بشم، آروم بشم، رهات کنم و برم ...
آ ن 1 : یه فاصلهی زمانی هست بینِ رفتن به تختخواب تا خوابیدن،
می خواهم بازگردی،
می خواهم بازگردم،
می خواهم زمان به عقب بازگردد، به آن روزهای خوب ...
اما نه،
می خواهم من و تو و زمان به جلو بازگردیم،
به این روزهای عالی ...
من که ترک کرده ام
اعتیادم را به تو،
پس چرا
در تمام عاشقانه هایم
هنوز هم هستی ؟
تو رفتی و هیچ آمدنی
تنهاییم را درمان نکرد
پ ن : ماشین شیشه دودی چقدر از کافی نت بهتره برای شکستن بغض ...
اپیزود یک :
تو مدتهاست مرا ترک کرده ای ، من هم باید ترک کنم اعتیادم را به تو ...
اپیزود 2 :
ابر محبتت را باد برده در شوره زاری دور می بارد و باغچه ی دل من از بی آبی به زودی خواهد پژمرد ...