اوایل مهر است، عکس بچه های هم سن و سالت را میبینم که به Kinder Garden می روند (1)... می دانی اگر بودی امروز به تو هم لباس می پوشاندم و با اشتیاق بی حدی تا دم در پیش دبستانی می رساندمت؟!
اعتراف می کنم که 6 سال پیش ترسیدم! هنوز مرد نشده بودم که نترسم! عملن به "خدایا به امید خودت نه به امید خلق روزگار" (2) اعتقاد نداشتم، بوستان را فقط می خواندم (3) ...
هر چه بود تصمیم به نیامدنت یا دیرتر آمدنت، در میان ده ها اشتباه استراتژیک من در این سی سال زندگی، بزرگترین بود. آن روزها مادرت هم جسارت این روزهایش را نداشت که با تصمیم من مقابله کند و درست مانند رفتارهای خودم در برابر تصمیم های پدرم، کناره گرفت و رفت ...
خورشید! تو جسارت طلوع کردن داشتی (4)، لعنت به من که نخواستم بتابی و این قانون روزگار است : "زندگی بدون تابش خورشید خواهد مرد ..."
پی نوشت ها :
(2) جمله ی پدرم که هر شب موقع خواب در کودکی آرامش عجیبی به من می داد.
(3) یکی طفل دندان برآورده بود پدر سر به فکرت فرو برده بود
که من نان وبرگ از کجا آرمش؟ مروت نباشد که بگذارمش
چو بیچاره گفت این سخن نزدجفت نگر تا زن اورا چه مردانه گفت
مخور هول ابلیس تا جان دهد هم آن کس که دندان دهد نان دهد
تواناست آخر خداوند روز که روزی رساند،تو چندین مسوز
نگارنده ی کودک اندر شکم نویسنده ی عمر و روزی است هم
(4) سال اول دانشگاه که بودم یکی از بچه های متفکر سال بالایی که نظراتشو دوست داشتم از قول یه تئوریسین مذهبی اروپایی می گفت : "روح های زیادی هم هستند که به دنیا نمیان و فقط اون ارواحی که جسارت و قدرت ریسک بالایی دارند پیشنهاد خدا رو برای ورود به این دنیا و آزمایش قبول می کنند ..." برام جالب بود.
نیستم ...
هر تصمیمی بر اساس عقل درست است. عقل تنها توانایی بازخواست شونده است. سایر توانایی ها رو به حیوانات هم دادن. قرار نیست همه به یک نتیجه درست مطلق برسیم. ولی عمل کردن بر خلاف نتیجه عقل همه چیز رو زیر سوال می بره. البته احساسات رو جزئی از عقل میدونم.
امر، امر شماست رییس !
تو روح من اگه همچین خبطی کردم و پیشنهاد خدارو قبول کردم!!!
بچه بودیم اون موقع خر بودیم، سن منفی 1 میفهمی یعنی چی ؟
خورشید تمام حسرت های من بود برای سرزمینم ...برای خواب سرمایی که از اون واهمه داشتم .....اگر می تابید نمی دونم چی می شد شاید به قول برادر عقل تصمیم درست میگیره ...اما ....گاهی دلم خیلی میگیره .....در آرزوی بوی شیر زیر گردنش موندم و هیچ..............
جواب برادر رو که نمی تونم بدم ولی ظریفی می گفت تصمیمای کوچک رو با عقل می گیرن و تصمیمای بزرگ رو با احساس ...
خورشید...چه اسم دلنشینی.. گاهی عقل درست میگه ولی باید به دل گوش کرد... چون آدم انرژی همیشگی را نداره...
با نظرت موافقم بانو
به امام هشتاد و هشتم اگه من قبول کرده باشم بیام این دنیا.... اونجا برا خودم داشتم ول می گشتم... نیازی هم به این همه دردسر نداشتم به خود خدا قسم... فک کنم جعل اسناد کرده ازمون ضرب انگشت گرفته(آخه اون موقع که سوات مواتی به هم نرسیده بود) بعد گفته شما قبول کردین برین دنیای خاکی... وگرنه گوه بخورم از این قبول دعوتا بکنم!
یه گوهی خوردیم موندیم توش
بعد از سردترین شبا هم اگه خورشید بتابه بازم نه خیلی سریع اما به مرور گرما را احساس میکنی.
البته اگه خورشید مثل خورشید ما باشه که خیلی زود شدت حرارتش آدمو داغ می کنه !
اون خورشید شما که ماهه رفیق! هم خرابه خودتم هم خورشیدت
عقل،منطق،دل،احساسات،عمل،کوتاهی،پشیمانی،حسرت...
واژگانی که همه آدم ها بدون استثنا درگیرشونن،و اصلا آدم یعنی همین:تصمیم(از روی عقل و یا حتی سعی و خطا)،تجربه،پیشرفت(فردی و اجتماعی)
روزی یه جای مقدسی نشسته بودم و کتابی رو میخوندم که برخلاف بخشی از اعتقاداتم بود.کتاب ظاهرا موثق بود.به خودم لرزیدم و نگرانی شدیدی برای همه عمری که با اون اعتقادات سپری کردم مستولی گشت مرا. یجورحسرت همراه با ابهام که پس چی درسته؟!تنها چیزی که از این افکار نابود کننده نجاتم داد یه جرقه منطقی بود. من به استناد عقلم و اطلاعاتی که بهم داده بودن اون اعتقادات رو داشتم. پس گناهی مرتکب نشدم و خدا هم منو بازخواست نخواهد کرد. حالا هم که این اطلاعات بهم رسیده با استفاده از عقل اعتقاداتم رو بازبینی میکنم و از هیچ تغییری نمی ترسم. و خدای اعتقاداتم هم بیشتر از این ازم توقع نداره.
گرچه با جلو رفتن در اطلاعات کلا خیلی از اون اعتقادات رو از دست دادم. اما اصلا بخاطر عمری که با اون اعتقادات گذروندم و خیلی چیزایی که از دست دادم شاید حسرت نمیخورم. یاد گرفتم قبول کنم که تو زندگی اشتباه زیاد می کنم چون اطلاعتم کامل نیست.اطلاعاتی که بخش عمده ایش میتونه تجربه دیگران باشه. مهم اینه که دارم پیشرفت میکنم. حتی اگه اون پیشرفت برگشتن به جای اول باشه. این برگشتن اطمینانی در بر داره که ارزش یک عمر چرخش رو داره. تنها اشتباهاتی جای حسرت دارن که موقع ارتکاب میدونستی اشتباهه. البته حسرت کلا زیر سواله چون خروجی مفیدی نداره.
در مورد دل و احساسات هم که گفتم بخشی از عقله، میشه گفت بُعد زیباشناسی عقل هستش. که از فرمولای ریاضی و منطقی تبعیت نمیکنه. ولی انتخابش درسته و زیبا. حتی گاهی بر خلاف منطق و قدرت بیشتر. مثل دوراهی که یکی کوتاه و ارزونه ولی فوق العاده زشت، و دیگری طولانی تر و گرونتر ولی فوق العاده زیبا. آدم های مختلف با معیارهای متفاوت انتخابی دارن. و هردو انتخاب با توجه به شرایط و معیارها درسته. وقتی اول صبح داری میری اداره و دیرت شده اصلا احساساتت کار نمیکنه. ولی وقتی داری با یکی لحطات خوبی رو رقم میزنی ...
زیاد نوشتم.با عرض پوزش از صاحابش
باهات موافقم تقریبن همشو قهرمان، درد منم از همینه که من میدونستم و اشتباه کردم و خوب حسرت هر چند خروجی خوبی نداره ولی بعضی اوقات بدون اینکه بخواهی باشه مثل یه مرد
همیشه کنارته
برادر مگه مرفهین بی درد هم اداره میرن؟؟


مرفهین گه گاهی لباس مبدل کارمندی می پوشن و به اداره میرن
این همه تایپ کردم، این همه حرف از عقل و منطق و احساسات و پشیمونی و حسرت و ...
تو همون اداره رو گرفتی؟!!!
یعنی مشکل از زبون نیست که با فلفل درست بشه، مشکل از مغز فاسده که درمون نداره ...
آره خواهر، اداره هم رفتیم ...
احتمالن منظور از اداره ، شرکت مهندس پدر و مهندس سگ پدر باشه ؟
برادر...خوب من فکر کردم شرکت دی جی و می گی شما .....نگو اون موقع ها رو می گی که برای درک حال قشر متوسط جامعه می رفتیم اداره
مگه الان دیره واسه اومدنش؟
تنها چیزی که در من وجود نداره قدرت ریسک بالاست...فکر کنم یکی منو پرت کرده پایین...خدا نگذره ازش...
زندگی شاید آن جشنی نباشد که انتظارش را داشتیم ولی حالا که دعوت شده ایم باید تا می توانیم برقصیم
چارلی چاپلین
چقدر این جمله چارلی چاپلین زیباست....
مرسی بانو جان
اول از همه یه پیشنهاد برای دل پاک خدایی یه کلینیک کشاوره بزن کارت میگیره ها بوخودااااااا
کشاورزی ابک جان نه کشاوره
امین باز تو عینک نزدی؟؟ مشاوره نه کشاوره
این ابک با عینکم زیاد فرقی نمیکنه آدی!
در ضمن برادر به همه وقت نمی ده که .....ایشون کلامشون و باید طلا گرفت و زد به دیوار....( دلپاک یعنی من می دونم و تو فکر کنی دارم مسخره می کنما
)
ایشون سومین نفریه که میشه براش برنامه ی "کلام نور" ساخت
مسعود حالا من اشتباه کردم تو چرا سوتی دادی نکنه تو هم
دست علیلی داری.............
مسخره ات کردم. من فقط جان ناقابلی دارم
آهای آهای اون کلام نور تیکه ی خودم بوداااا....
یاد علی بخیر همیشه امیرحسن رو صدا میزده بدو بدو برنامه شروع شد وقتی کلام نور پخش می شد